خاطرات پوشک 

قسمت نهم

این داستان

آغاز زندگی من

سعی کردم بخوابم، اما میل به ادرار کردن مانعم شد، سعی کردم این کار را در پوشک انجام دهم، اما غیرممکن بود. تا اینکه ایده ای به ذهنم رسید. یک طرف پوشک را باز کردم و ایستادم، انگار جلوی توالت بودم، سعی کردم این کار را انجام دهم. بنابراین همه این کارها را انجام دادم و ادرار روی پوشک افتاد که بلافاصله آن را جذب کرد. دوباره بستمش احساس متفاوتی داشت، سنگین تر و با کمی بو، اما خشک شد. با اطمینان بیشتر توانستم بخوابم.صبح روز بعد مامانم با یک میمای بزرگ ولرم بیدارم کرد و وقتی پوشکم را نوازش کرد و متوجه شد که پوشک من کاملاً پر است خوشحال شد.

 (البته نمی دانست که خیانت کرده است)        

.ادامه دارد.

داستان تولد دوست دخترم ( خاطره واقعی واقعی

خاطره یا داستان ارسالی 2

خاطره یا داستان ارسالی

خاطرات پو‌شک داستان زندگی من قسمت چهارده

خاطرات پو‌شک داستان زندگی من قسمت سیزده

خاطرات پو‌شک داستان زندگی من قسمت دوازده

خاطرات پو‌شک داستان زندگی من قسمت یازدهم

پوشک ,  ,انجام ,سعی ,ادرار ,خاطرات ,سعی کردم ,    ,زندگی من ,را انجام ,کردم این

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خیالستان وبلاگ مجتبی صانعی Terri 18683531 storyy مـِـستـِـر جـِـی نمایندگی تعمیرات در تهران گردشگری وبلاگ حقوقی محمد امیر امیری وبلاگ نمایندگی همدان